۱۷دي ماه در تاريخ اين مرز و بوم يادآور پرواز يکي از رزمندگان سرافراز خطه خورشيد در عرصه پيکار ۸ سال دفاع مقدس است.مردي که با نوشيدن شهد شهادت عنوان اولين سردار شهيد خراسان را به خود اختصاص داد و امروز با گذشت ۳۰سال از عروج ملکوتي او هنوز هم عطر ياد و نام و خاطره رشادت هاي جوان مردانه اش در کوچه باغ خاطرات سلحشوران اين مرز و بوم به مشام مي رسد. شهيد بابامحمد رستمي مردي است که يکي از هم رزمانش او را چنين توصيف مي کند: «شهيد رستمي همان گونه که از نامش پيداست براي رزمندگان اسلام در جبهه ها همچون پدري بااخلاق نبوي بود و از نظر شجاعت و جوان مردي نيز در هيبت رستم زمان بود.»به مناسبت سالروز شهادت اين سردار سرافراز سپاه اسلام ساعتي را ميهمان خانه شهيد رستمي بوديم و از اين دلاورمرد سرزمين خورشيد سخن گفتيم.
به همراه عکاس روزنامه کوچه و خيابان هاي شهر را پشت سر مي گذاريم و به آدرسي مي رسيم که فرزند شهيد بابارستمي به ما داده است. زنگ را مي فشارم و پس از باز شدن در، فرزند شهيد به استقبالمان مي آيد.با ورود به منزل نيز همسر شهيد را مي بينم که با چهره اي متبسم از ما استقبال مي کند. پس از تعارفات معمول دور هم مي نشينيم و سخن گفتن از رشادت ها و روحيات شهيد بابا محمدرستمي را در حضور همسر، فرزند و يکي از هم رزمان اين سردار سرافراز خطه خراسان آغاز مي کنيم.
«زهرا بهادري» همسر شهيد بابارستمي در ابتدا از روحيات و شخصيت همسر شهيدش در سال هاي اول آشنايي شان سخن مي گويد و اين گونه شهيد بابارستمي را توصيف مي کند: زماني که ما با هم ازدواج کرديم شهيد بابارستمي حدود ۲۰ سال داشت، ولي با اين وجود آن چنان مومن و پاک بود که حتي نماز شب هايش هم قضا نمي شد. هميشه روزهاي اول، پانزدهم و آخر ماه را روزه مي گرفت و حتي به من هم اطلاع نمي داد تا اين که احتمالا از خواب بيدار نشوم و برايش سحري آماده کنم. همچنين با وجود اين که سن کمي داشت، مورد اعتماد و مشورت همه اقوام و آشنايان بود. پدر من وخيلي از آشنايان با وجود اين که از نظر سني از او بزرگ تر بودند، همواره در کارهايشان با شهيد بابارستمي مشورت مي کردند و نظرات او را به کار مي بستند.
او در ادامه به فعاليت ها و مبارزات شهيد بابارستمي در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي اشاره مي کند و درباره شروع اين فعاليت ها مي گويد: «روزي آقاي رستمي از محل کارش به خانه آمد و روزنامه اي به من نشان داد. در اين روزنامه تصوير امام خميني(ره) چاپ شده بود. آن زمان هنوز مسائل مربوط به انقلاب و امام در جامعه خيلي مطرح نبود و من هم آشنايي نداشتم. شهيد بابارستمي به من گفت: «اين عکس رهبر ماست. ايشان در حال حاضر در پاريس حضور دارند. من مي خواهم در راهي قدم بردارم که خطرهاي زيادي دارد. از تو مي خواهم که در اين مسير همراهي ام کني» در واقع او در اين روز به طور کامل مسائل مربوط به انقلاب و نهضت را براي من روشن کرد و از آن روز به بعد ما همواره آماده حضور نيروهاي ساواک و حمله به خانه مان بوديم.خانم بهادري تاکيد مي کند: شهيد بابا رستمي در سال هاي قبل از پيروزي انقلاب فعاليت هاي زيادي را در زمينه توزيع اعلاميه هاي امام خميني(ره) انتشار نوار سخنراني هاي ايشان و.. انجام مي داد.
اين همسر شهيد در ادامه توصيف روحيات و شخصيت شهيد بابارستمي از او به عنوان انساني خوش اخلاق و دوست داشتني ياد مي کند و چنين مي گويد: همه آشنايان مي دانستند که شهيد بابارستمي انسان بسيار خوش اخلاقي است و از اين رو همه به او علاقه داشتند.هر زمان که به خانه مي آمد، با وجود خستگي مفرط هرگز خود را خسته نشان نمي داد و با چهره اي گشوده با ما رفتار مي کرد.
خانم بهادري که بغض محبوس شده در گلويش بارها در طول اين گفت وگو در صداي گرفته اش نمود پيدا مي کند در ادامه چند خاطره از همسر شهيدش را روايت مي کند.او در ابتدا به ماجراي درگيري شهيد بابا رستمي با بني صدر اشاره مي کند و مي گويد: آن طور که دوستان شهيد به ما گفته اند روزي در جلسه اي (احتمالا شوراي عالي دفاع) شهيد بابارستمي به شدت با بني صدر درگير مي شود.ماجرا از اين قرار بوده است که بني صدر با در اختيار گذاشتن تجهيزات جنگي و مهمات به نيروهاي رزمنده مخالفت مي کرد و اين موضوع با انتقاد تند آقاي رستمي مواجه شد. حتي بعضي از دوستان شهيد به ما گفته اند که اين ماجرا به درگيري فيزيکي بين شهيد بابارستمي و بني صدر هم کشيده شده است.
اين همسر شهيد در بيان خاطره ديگري از شهيد بابا رستمي مي گويد: روزي آقاي رستمي به خانه آمد و به من گفت: «هر کدام از بچه هاي ما روي يک تشک مي خوابند. شما از اين پس از ۲ دخترمان بخواه که روي يک تشک بخوابند و پسرمان هم روي يک تشک بخوابد و تشک ديگر را آماده کن که من ببرم.» شهيد بابا رستمي در برابر اعتراض من به اين موضوع هم گفت: خانواده اي را مي شناسم که بچه هايشان روي حصير مي خوابند. پس از اين در زمان تشييع جنازه شهيد خانمي را ديدم که به همراه ۳ فرزندش گريه کنان مي گويد که دوباره بچه هايم يتيم شدند. بعدا متوجه شدم که شهيد بابارستمي از اين خانواده که پدرشان را از دست داده بودند حمايت مي کرده و آن تشک را هم براي آن ها برده است.
حسن رستمي فرزند شهيد بابارستمي که در زمان شهادت پدرش حدود ۶ سال داشته نيز در اين گفت وگو به نقل خاطراتي از پدرش مي پردازد. او به علاقه شهيد بابارستمي به ورزش کشتي اشاره مي کند و اين گونه مي گويد: علاقه پدرم به کشتي خيلي زياد بود و هميشه دوست داشت که من هم کشتي گير شوم. از اين رو به من آموزش هم مي داد و من در سن ۶ سالگي با آموزش هاي پدرم مي توانستم با يک پسر بزرگ تر از خودم کشتي بگيرم.
«خلقي» يکي از هم رزمان و دوستان شهيد بابارستمي هم در اين گفت وگو از اين هم رزم شهيدش به عنوان مردي شجاع، مهربان، دوست داشتني و در عين حال فرمانده اي قاطع ياد مي کند و با اشاره به اين که شهيد بابارستمي از اولين موسسان سپاه خراسان بوده و در زمان شهادت نيز در جايگاه فرمانده عمليات سپاه خراسان فعاليت مي کرده است، چنين مي گويد: همان گونه که از نام شهيد بابامحمد رستمي پيداست او براي رزمندگان اسلام همچون پدري با خلق نبوي بود و در عرصه شجاعت و پهلواني نيز در هيبت رستم زمان بود.