این شعری است که آقای محمد حسین جعفریان برای خواندن در جلسه دیدار شاعران با رهبر انقلاب سروده بودند.اما گویا به دلیل مخالفت برگزار کنندگان این امر محقق نشده است.البته آقا خودشان گفته اند که در جریان ماجرا نبوده اند و اجرای برنامه توسط دیگران مدیریت می شود.الا ایحال این سروده روز سه شنبه اولین بار در خراسان منتشر شد و به نظرم آمد شاید برای عده ای که روزنامه را نخوانده باشند این جا هم باز نشرش کنم.
مدتي اين مثنوي تأخير شد
آهوي ما گرگ شد، خنزير شد
شد رها سگ، باز و بسته ماند سنگ
اي برادر باز هم جنگ است، جنگ
سالکان بي خرد! بي پيرها!
ساحران! رمال ها! جن گير ها!
مکتب ايران چون دکان شماست
نفس تان- وا...- ايران شماست
عشق ايران کاش در سر داشتيد
کاش آن را نيز باور داشتيد
ناجوانمردان! زبانبازي بس است
از امام عصر(عج) اخاذي بس است
واي از آن روزي که با بانگ جلي
سايه بردارد ز سرهاتان ولي
پس زند خاک از کدورت هايتان
صورتک ها را ز صورت هايتان
بانگ بردارد ز اعماق وجود
فاش گويد آن چه را بود و نبود
طشت تان چون از سر بام اوفتاد
کله هاتان چون که خالي شد ز باد
رو شود تا خبث خوهاي شما
دست ما ماند گلوهاي شما
هان! گمان کرديد ما وامانده ايم؟
ما کنار دام بر جا مانده ايم
منتظر با تيغ ها و داس ها
پيشتر آييد اي خناس ها!
هر طرف کرديم دامي را رها
پيشتر آييد اي پتياره ها!
تيغ کج آريم و گردانيم صاف
هر که ره گيرد به سوي انحراف
*
چون هلاهل مغز بادام شما
مانده فرزين گرچه در دام شما
اي دليل داعيان دين ما!
تاج سر! اي مرد! اي فرزين ما!
اين سخن را بشنو از اهل تميز
رأي و بيعت فرق ها دارد عزيز!
نيک مي دانيم از برهان و نقل
اين که بيعت عشق باشد رأي عقل
گرچه عقل ما ملاک خوبي است
يادمان باشد که پايش چوبي است
عقل آخر هم بماند در نود
عشق اما ختم کار و هست صد
هر چه رمل آريد و سحر و جفر و راز
عشق اسطرلاب اسرار است باز
چون رجز خوانند مردان نود؟
چون؟ که جاري در رگان ماست صد؟
**
ماه سنگي سرد و بي مقدار بود
گرمي خورشيد بر حسنش فزود
رو بگرداند چو خورشيدي ز ماه
در محاق افتد قمر، گردد تباه
جملگي دانند، حتي خار و خس!
آبروي ماه از شمس است و بس
پی نوشت:
این سروده همراه با توضیحات خبرنگار حاضر درجلسه در روزنامه خراسان
دنیا را به یک کتاب خانه بزرگ تبدیل کنیم!
ااول این مطلبو بخونین:
جا گذاشتن کتاب در مکانهای عمومی رقتاری است که اکنون در ایتالیا و فرانسه هم رو به فزونی گذاشته. کسی که کتابش را در مکانی عمومی رها میکند، هویت خود را آشکار نمیکند و ادعایی هم بابت قیمت کتاب ندارد، اما یک درخواست از خواننده یا خوانندگان احتمالی بعدی دارد: "شما نیز بعد از خواندن کتاب، آن را در محلی مشابه قرار دهید تا دیگران هم بتوانند از این اثر استفاده کنند." رول هورنباکر نخستین کسی بود که این حرکت را انجام داد. او یک فروشنده کامپیوتر در ایالت میسوری امریکا بود و نام این رفتار را Book Crossing گذاشت؛ یعنی کتاب در گردش. در فرانسه کتابهای در حال گردش از 10 هزار جلد فراتر رفته است. این رفتار جدید را میشود به نوعی "کمپین کتابخوانی" یا "کمپین به اشتراک گذاشتن کتاب" در نظر گرفت؛ کمپینی که میتواند به مثابه یک پروژه فرهنگی قابل تامل باشد.
حالا رفتار مذکور به قدری در غرب رواج یافته که کمکم از ترکیه نیز سر درآورده است. در ترکبوکو – یکی از شهرهای ساحلی ترکیه – کنار دریا قدم میزدم که کتابی روی شنها توجهم را جلب کرد. فکر کردم حتما صاحب کتاب فراموش کرده آن را با خود ببرد. برش داشتم و همینکه چشمم به صفحه اولش افتاد؛ از خوشحالی در پوست خود نگنجیدم. در صفحه اول کتاب یک نفر متن زیر را نوشته بود:
"من این کتاب را با علاقه خواندم و آن را در همان مکانی که به آخر رسانده بودم رها کردم. امیدوارم شما هم از این کتاب خوشتان بیاید. اگر از آن خوشتان آمد بخوانید و گرنه در همان نقطهای که پیدایش کردهاید، بگذارید بماند اگر کتاب را خواندید شمارهای به تعداد خوانندگان اضافه کنید و با ذکر محل پایان مطالعه، در جایی رهایش کنید."
در همان صفحه دستخط سومین خواننده توجهم را جلب کرد: "خواننده شماره سه در ترکبوکو". پس تا بهحال سه نفر که همدیگر را نمیشناسند این کتاب را خواندهاند. طبق اصلاعات موجود در همان صفحه، خواننده اول کتاب را در استانبول و خواننده دوم در شهر بُدروم مطالعهی آن را به پایان رسانده و رهایش کرده بود.
برای این سنت جدید کتابخوانی سایت اینترنتیای راهاندازی شده تا علاقمندان بتوانند با عضویت در آن به رهگیری کتابهایی که رها کردهاند، بپردازند. توصیه میکنم سری به سایت bookcrossing.com بزنید. طبق اطلاعات موجود در حال حاضر بیش از 2 میلیون و 500 هزار جلد کتاب که اطلاعاتشان در این سایت ثبت شده در حال گردش هستند. هدف گردانندگان سایت یاد شده، تبدیل کردن دنیا به یک کتابخانهی بزرگ است. از این به بعد اگر در کافه، در لابی هتل، یا سالن انتظار سینما کتابی را پیدا کردید، تعجب نکنید چون ممکن است با یک جلد "کتاب در گردش" روبرو شده باشید... (به نقل از پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب)
این مطلب توی روزنامه شرق چاپ شده بود. مورخ یکشنبه 14 شهریور 1389، ش. 1054، صفحه: 9، ب قلم خانوم مرضیه رسولی؛باتیتیر:کتابت را جا بگذار.
واقعا خوشم اومد و تحت تاثیر قرار گرفتم.فکر کنید این حرکت چقدر می تونه توی اعتلای فرهنگی جامعه ما و رفع معضل کمبود مطالعه حد اقل تا زمانی که مسئولانمون درگیر یارانه و بنزین و درگیری با احزاب و جناح های مخالفشون و... هستن تاثیر بزاره.این ایده وقتی برام جذاب تر میشه که یادم میاد من و خیلی دیگه از کسایی که میشناسم چقدر کتاب نخونده توی کتابخونه هامون داریم.کتابایی که فقط با توجه به خرید ما یا کسی که بهمون هدیه داده عاملی برای گرون شدن کتاب ، هدر رفت کاغذ و ... میشن.پس بیایم ما هم از یه جایی شروع کنیم.البته فکر می کنم اگر از مکان های مناسب و مستعد تر مثل اتوبوس ،مترو(البته نه برای مشهد!)،پارک ها،مساجد و اماکن عمومی شروع کنیم تاثیرش بیشتره.همچنین باید هواسمون باشه کتابو یه جایی نزاریم که خراب بشه.هر چند کتاب پاره و کثیفی که خونده میشه از یه کتاب سالم و تمیز که توی کتابخونه شخصی من و شماست خیلی بهتره.
این یادداشت درباره موضوع واقعا ناراحت کننده لباس شخصی هاییست که نه تنها با حرکتی مغایر دستورات رهبر انقلاب چهره نظام را خدشه دار کرده اند بلکه مجالی برای فعالیت کسانی که در مسیر گفتار رهبری و برای رفع فتنه جنگ نرم کار می کردند نیز نگذاشته اند.
این هم متن یادداشت:
علامت سوالی به نام لباس شخصی ها
«اسلام درباره مسأله خشونت نظر روشن و واضحی دارد. اسلام استفاده از خشونت را اصل قرار نداده؛ اما در مواردی كه خشونت قانونی باشد، آن را نفی هم نكرده است. ما دوگونه خشونت داریم: یك خشونت قانونی است؛ یعنی قانون خشونتی را اعمال میكند؛ مینویسد كه اگر فلان كس این كار را كرد، او را به زندان ببرند. این خشونت است، اما این خشونت بد نیست. این خشونت در برابر تجاوز به حقوق انسانهاست. این خشونت در مقابل آدم بیقانون است. این خشونت در مقابل متجاوز است. اگر در مقابل متجاوز خشونت اعمال نشود، تجاوز در جامعه زیاد خواهد شد. اینجا خشونت لازم است. یك خشونت هم خشونت غیر قانونی است. مثلا یك نفر بیجا، خودسر، خودرأی، بر طبق میل خود، برخلاف قانون و بر خلاف دستور، نسبت به كسی اعمال خشونت میكند؛ یك سیلی به گوش كسی میزند. آیا این خوب است یا بد است؟ معلوم است كه این بد است. در این شكی نیست.آن مرزی كه اسلام معین میكند، همین است: خشونت قانونی. خشونت قانونی، امری است كه نه فقط خوب است، بلكه لازم است. خشونت غیرقانونی، نه فقط بد است، بلكه جنایت است و باید با آن مقابله شود. این نظر اسلام است.»
این جملاتی كه خواندید رهنمودهای رهبرانقلاب است كه در سال 79 صورت گرفته است یعنی سال ها قبل تكلیف ها روشن شده است.
بهتر است كمی به گذشته برگردیم. نه به ماجرای آتش زدن انتشارات مرغ آمین یا پایین آوردن پرده های سینما یا اخلال و به تعطیلی كشاندن برخی برنامه ها و سخنرانی ها یا زمانی كه مرتب در روزنامه های یك طرف می خواندیم گروه فشار چه كرد و در روزنامه های طرف دیگر جواب می دیدیم كه كار خودشان است برای اینكه مظلوم نمایی كنند، لازم نیست خیلی به عقب برگردیم و مباحث اختلافی را مطرح كنیم كافی است به تیر ماه 78 برگردیم و واقعه كوی دانشگاه را مرور كنیم كه دل رهبرانقلاب را به درد آورد:
«وقتی هیجانات كور، پا وسط بگذارند، دشمن فورا استفاده خواهد كرد. بارها گفتهام، باز هم تكرار میكنم؛ من معتقدم كه جوان مملكت بایستی در همه میدانها حضور و آمادگی داشته باشد؛ منتها با انضباط. اینگونه حركاتی كه ملاحظه شد كسانی به دانشگاه حمله كنند، ناشی از بیانضباطی است؛ با هر نامی انجام گیرد، غلط و محكوم است. اگر با نام دفاع از دین هم انجام گیرد، غلط است؛ اگر با نام دفاع از ولایت هم انجام گیرد، غلط است. مگر من بارها نگفتهام در اجتماعات كسانی كه مخالفند، هیچ كس نباید رفتار خشونتآمیز داشته باشد؛ چون این، دشمن را خوشحال میكند. بارها ما این حرف را گفتیم، چرا گوش نكردند؟! چرا گوش نمیكنند؟! حتی اگر یك حرفی كه خون شما را به جوش میآورد به زبان آورند - مثلا فرض كنید اهانت به رهبری كردند - باز هم باید صبر و سكوت كنید. اگر عكس مرا هم آتش زدند و یا پاره كردند، باید سكوت كنید. نیرویتان را برای آن روزی كه كشور به آن نیازمند است، برای آن روزی كه نیروی جوان و مؤمن و حزباللهی باید در مقابله با دشمن بایستد، حفظ كنید، والا حالا فرض كنیم یك جوان، یا یك دانشجوی فریبخوردهای هم حرفی زد و كاری كرد؛ چه اشكالی دارد؟ من از او صرفنظر میكنم.»
21 تیرماه 1378
همه به یاددارند كه آن واقعه چقدر برای مردم هزینه داشت و غیر از سوءاستفاده ها و التهاب آفرینی های مطبوعاتی و سوء تدبیرهای نیروی انتظامی، عامل اصلی گسترش و هزینه زا بودن آن اتفاق، گروهی بودند كه لباس شخصی نام گرفتند هویت آن ها نه تنها آن زمان كه حتی بعد از گذشت زمان، با بی توجهی به توصیه های ولی فقیه در به نتیجه مطلوب نرسیدن پرونده مذكور نیز برای مردم روشن نشد، مشخص نشد كه آن ها كه بودند با چه انگیزه ای و به چه دلیلی به كوی دانشگاه وارد شدند و آنگونه كردند كه براساس نظر ولی فقیه نه تنها توجیهی شرعی و قانونی برای آن وجود نداشت كه تمام استفاده از اقدام آنها را دشمن در كیسه خود ریخت و تمام ضرر آن متوجه مردم شد و باعث شد علامت سوالی بر سر عبارت "لباس شخصی ها" در اذهان عمومی گذاشته شود. این علامت سوال در شرایط و وقایع مختلف، كم رنگ یا پررنگ، بازهم مطرح می شد اما زمانی دوباره خود را به روشنی بروز داد كه این بار با توجه به پیش زمینه های ذهنی تبدیل به یك ایراد بزرگ به مسئولان شد و آن هم زمانی بود كه واقعه كوی دانشگاه 78 دوباره، پس از ماجرای انتخابات تكرار شد به گونه ای که دل رهبر انقلاب را خون کرد ، ایشان در همین زمینه فرمودند:«انسان دلش خون می شود از بعضی از این قضایا؛ بروند توی كوی دانشگاه، جوانها را، دانشجوها را - آن هم دانشجوهای مؤمن و حزباللهی را، نه آن شلوغكنها را - مورد تهاجم قرار بدهند، آنوقت شعار رهبری هم بدهند! دل انسان خون می شود از این حوادث.»
به نظر می رسد این بارایشان برای آنكه ریشه این ماجرای نامبارك خشكانده شود و به سرنوشت ماجرای قبلی دچار نشود آن را حتی در بحبوحه التهابات سیاسی و اتهامات نادرست به نظام، چندین بار در فضای رسانه ای مطرح كردند تا برخورد با عوامل خطاكار یا مجرم تبدیل به مطالبه ای عمومی و غیرقابل چشم پوشی شود:
«موضوع دیگری كه در بیانات دوستان مطرح شد، تخلفات یا حتی جنایاتی است كه در خلال این حوادث از سوی نیروهای ناشناس انجام گرفته. شما اشاره كردید به مسائل كوی دانشگاه یا از این قبیل مسائل - حالا كوی دانشگاه را چند نفر از دانشجویان عزیز تكرار كردند؛ شبیه كوی دانشگاه، مسائل دیگری هم در این مدت اتفاق افتاده - یا مثلا قضیه كهریزك را گفتند. این قضایا واقعا یكی از آن مشكلات و معضلات كار دستگاههای اجرائی است. اولا این را به طور قاطع بدانید كه با اینها برخورد خواهد شد. حالا نمی خواهیم جنجال بكنیم كه دستور بدهیم، این دستور توی رسانهها پخش بشود، باز یك پیوست زده بشود، باز یك پیرو زده بشود؛ من دوست ندارم كار تبلیغاتی انجام بگیرد؛ اما از اولین روزها دستور داده شده و كسانی دنبال هستند؛ منتها كارها باید درست با دقت و با مراقبت پیش برود
در كوی دانشگاه، در آن شب معین، قطعا تخلفات بزرگی انجام گرفته، كارهای بدی انجام گرفته. ما گفتهایم پرونده ویژهای برای این كار تهیه شود و به طور دقیق دنبال بگردند و مجرمان را پیدا كنند و وقتی پیدا كردند، به وابستگیهای سازمانی آنها هم هیچ نگاه نكنند و باید مجازات شوند؛ این را من به طور قاطع گفتم.»
اما با این وجود هنوز هم می بینیم اقدامات این گروه ها و عدم برخورد قانونی با آنها و سكوت عافیت طلبانه مسئولان، نخبگان و آن دسته از رسانه هایی كه بارتفكیك اقدامات این گروه ها با سیاست های نظام را به عهده دارند، باعث شده است این علامت سوال بزرگ و بزرگتر شود.
وجود برخی لباس شخصی های اطلاعاتی و امنیتی وابسته به سازمان ها نهادهای متعلق به نظام نه تنها بلااشكال است بلكه برای شناسایی و دستگیری دقیق عناصر اصلی اغتشاش و تمیز دادن آنها با معترضان ضروری است آنچه محل سوال است رفتار افرادی است كه خلاف سیاست های نظام عمل می كنند و از روی كم بصیرتی، ناخواسته برای تهمت زدن به نظام اسلامی زمینه سازی می كنند.
آیا حمله به كوی دانشگاه كم اذهان هزاران دانشجو، خانواده های آنان، آشنایان شان و جامعه ای كه از "بحران اعتبار منابع"رنج می برد را نسبت به نظام بدبین كرد و اگر نبود مواضع شفاف و علنی رهبرانقلاب و دستورات جدی ایشان برای برخورد با این عوامل این بدبینی هنوز باقی مانده بود در حالی كه به خاطر تاكید و موضع شفاف رهبری آن موضوع امروز به سوال و انتظاری برای برخورد به مجرمان تبدیل شده است.مگرنه این است كه روزهای اول، به دلیل برخی سوء تدبیرها، كم تجربگی و احساساتی شدن های برخی عوامل انتظامی كه همانند ما انسان هستند باهمه عواطف و ویژگی های انسانی، برخوردهای نامناسبی با برخی معترضان كه در آن روزها اكثرقریب به اتفاقشان فقط به نتایج انتخابات معترض بودند،صورت گرفت و مگر فراموش كرده ایم كه رسانه های خارجی با بزرگ نمایی این موارد هنوز كه هنوز است از آن سوءاستفاده می كنند؟ اگر برای این دسته از افراد معدود كه لباس شخصی نام گرفته اند درك عمیق آنچه بسیجیان به آن بصیرت پیدا كرده اند مشكل است، نباید رهنمودهای رهبرانقلاب كه مصرانه در جمع بسیجیان برآرامش و پرهیز از هرگونه درگیری و فقط دادن اطلاعات به مقامات مسئول تاكید كردند، فصل الخطاب باشد؟ آیا درست است كه با دستورات رهبری گزینشی عمل كنیم؟
زمانی كه میلیون ها تن از مردم در راهپیمایی بی نظیرروز چهارشنبه - تاكید می كنم بی نظیر- واقعیت را برای بسیاری از متوهمان داخلی و خارجی روشن كردند، آیا برخورد نابخردانه تعدادبسیار اندكی از این دسته از لباس شخصی ها با مراسم درحال برگزاری در جماران مهمترین مستمسك برای تحت الشعاع قراردادن واقعیت حضور استثنایی مردم نبود، مگر فیلم این رفتار غیرقانونی و غیرشرعی چندبار باید از شبكه های تلویزیونی خارجی پخش شود تا پیامدهای عدم برخورد با این عده برای مسئولان روشن شود؟
آیا صراحت رهبرانقلاب همانطور كه ذكر شد دراین باره جای تردید را باقی می گذارد؟
مشخص نیست تا چه موقع قرار است این گونه رفتارها ادامه پیدا كند تا مسئولان ما، بدون در نظرگرفتن ملاحظاتی كه نمی دانیم چیست براساس تكالیف و سیاست گذاری های تعیین شده توسط رهبرانقلاب به برخورد براساس عدالت با همه افراد خاطی عمل كنند؟
مهمترین سوال این است كه آیا سكوت نخبگانی كه در نشست های خصوصی با ناراحتی از وقوع و پیامدهای این اقدام ها دست پشت دست می زنند و از اینكه موضوعات فرعی جای موضوعات اصلی را در افكارعمومی می گیرد ابراز نگرانی می كنند، باز هم ادامه خواهد داشت و آیا ما بازهم فقط شاهد تك صداهای كم اثری خواهیم بود كه با نگرانی و ترس با اقدامات این گروه ها ابراز مخالفت می كنند و چون همفكرانشان درگیرمشغله های جاری -نمی گویم پست و مقام - عافیت طلبی ها و سكوت پس از مدتی صدایشان با پرداخت هزینه های دنیوی زیاد خاموش می شود و ما باز شاهد اقدامی دوباره باشیم و دست روی دست زدن های دوباره. و همین نكته مهمترین علامت سوال است كه چرا این دسته از لباس شخصی های كم تعداد به حاشیه رانده نمی شوند تا جلوی بهانه ها برای خدشه واردکردن به حقانیت نظام اسلامی گرفته شود؟
آقای کلهر حرف زدن درباره دفاع مقدس، معرفت می خواهد
غلامرضا بنی اسدی
یکم: لطفا با دقت بخوانید این اظهارات مهدی کلهر را به روایت ایرنا. «مشاور رسانه ای رئیس جمهور در خصوص ضرورت پرداختن به مسائل فرهنگی، گفت: مهندس بیژن زنگنه بعد از ادغام دو وزارت فرهنگ و هنر و ارشاد اسلامی، معاون فرهنگی وزارت جدید شد و در یک سخنرانی اعلام کرد که جوانانی که ما تربیت کردیم هم اکنون در جبهه ها می جنگند؛ من دو سال و نیم پست های معاونت فرهنگی، هنری و سینمایی را تجربه کرده بودم بعد از سخنرانی به وی گفتم این جوانان تربیت شده فرهنگ اسلامی شما نیستند، ظلم ستیزی این جوانان متاثر از فیلم های وسترن آمریکایی و ایتالیایی است. ۲۵ سال بعد جوان هایی را که با فرهنگ شما تربیت می شوند، خواهیم دید.»
دوم: شفاف در خبری که به شماره ۹۲۲۶۱ به تاریخ ۸مهرماه روی خروجی فرستاد نوشت: «در همین زمینه «احمد خورشیدی» دبیر کل جمعیت خدمتگزاران و سردار دوران دفاع مقدس ضمن اظهار تعجب از بیان چنین گفته هایی، اظهار داشت: به عنوان فردی که از ابتدا تا انتهای جنگ تحمیلی هم فرمانبری کردم و هم فرماندهی از شنیدن این سخنان دلم گرفت. وی با بیان این که اگر آقای کلهر این سخنان را گفته باشد باید مشخص شود که این خط و حرف را از کجا گرفته است، گفت: بهتر است ایشان تجدیدنظری در گفته های خود بکند و در زمینه هایی که هیچ تجربه ای ندارد وارد نشود. این سردار دفاع مقدس با اشاره به این که اظهارنظر کسی که حتی برای چنددقیقه در جبهه های جنگ تحمیلی نبوده فاقد ارزش و اعتبار است، افزود: چگونه ایشان به خود اجازه می دهد در رابطه با رزمندگانی که غیر از یاد خدا و امام و دفاع از مملکت و ناموسشان چیزی در ذهن نداشتند این گونه صحبت کند. وی عنوان داشت: من که به عنوان یک دانشجوی زمان شاه در جنگ تحمیلی شرکت کردم و در ۱۱ عملیات شرکت داشتم و برادر ۳شهید هستم می گویم که رزمندگان ما مخلصانه و نه تحت تاثیر فیلم های وسترن به جهاد در جبهه های جنگ رفتند. خورشیدی با بیان این که اگر گفته های آقای کلهر صحت داشته باشد بنده به عنوان سردار دوران دفاع مقدس از ایشان شکایت خواهم کرد، گفت: اگر این دولت نیز به شکایت من رسیدگی نکند، آقای کلهر بداند که به خاطر این حرف زننده اش ۲تا کشیده به من بدهکار است.»
سوم: جعفر محمدی نیز در سایت عصر ایران دو سوال از کلهر پرسیده به این شرح: «۱ - آقای کلهر که معتقد هستند ظلم ستیزی جوانان در ابتدای جنگ متاثر از فیلم های وسترن بود، از آن هشت سال جنگ، چند روزش را در جبهه حضور داشت تا با مشاهده رزمندگان و همسنگری و هم رزمی با آنها متوجه شود که ریشه ظلم ستیزی آنها تعلقات دینی و عرق ملی شان بوده است یا فیلم های وسترن آمریکایی و ایتالیایی؟! ۲ - اگر سینمای غرب، این قدر تاثیرات مثبت دارد که جوانان یک ملت مسلمان و شرقی را تا بدان اندازه تقویت می کند که هشت سال در برابر یک جنگ تحمیل شده از سوی قدرت های جهان مقاومت کنند و اگر سینمای آمریکا قادر است آن همه اخلاص و ایمان و فداکاری به جامعه تزریق کند، چرا همانند گذشته، درهای کشور را به سوی تولیدات بی سانسور هالیوود نمی گشاییم تا بلکه مشکلات معنوی جامعه امروز ما هم حل شود!»
چهارم: دیگر نمی شود سکوت کرد، نه نمی شود. هرچند با خود عهد کرده بودم، درباره بازیگران سیاست حتی کلمه ای هم ننویسم. اما عهدی که با خودم بسته بودم را شکستم به احترام عهدی که با یاران شهید هنوز استوار داریم و دارم و خیلی ها دارند که وقتی کسی با کلمات ناشسته و ناشایست به حوزه واجب الحرمه دفاع مقدس و شهید و رزمنده می پردازد، سکوت نکنیم، پس به حرمت آن عهد مقدس که قبل از عملیات ها تجدید می کردیم به فریاد می گویم به فردی به نام «مهدی کلهر» با همه سمت هایی که دارد: می گویم جبهه عزتمندانه دفاع مقدس را فرزندان معنوی روح ا... پرکردند، سنگر به سنگر و خاکریز به خاکریز. در جبهه «عاشورا» بود که باز تولید می شد و رزمندگان هم اول نقش خود را در عاشورا تعریف می کردند بعد وارد جبهه می شدند. بچه ها غسل شهادت می کردند. برای اطاعت از امر امامشان جان می دادند و چون و چرا هم نمی کردند. برای دفاع از خاک پرحرمت ایران از همه داشته های خود می گذشتند. اینان در کلاس درس ولایت پرورش یافته بودند، از دامن های پاکی راهی معراج می شدند که ایمان را، عشق به حقیقت را معنا می کردند، اینان از سینه حقیقت، شیر معرفت می نوشیدند. برای رساندن اینان تا برخاستن، هزار «یاعلی» تکرار شده است. اینان پرورش یافتگان مکتب رسول ا... بودند، نه پرورش یافته هالیوود و فیلم های وسترن. بسیاری از اینان حتی پا به سینمای ایران نگذاشته بودند، چه رسد به نشستن پای فیلم های آمریکایی و ایتالیایی؟! این را هرکس مهدی کلهر را می بیند به او بگوید. اینان ریشه بلند در فرهنگ اسلامی و ایرانی داشتند نه در فرهنگ هالیوود. این را کسی به «کلهر» بگوید کسانی که غیرت و شجاعت از هالیوود بگیرند، حداکثر مثل خود «تو» می شوند که بهرهات از جنگ بیان تحلیل های غلط پس از دو دهه از پایان دفاع مقدس است. تو آنقدر خام هنرپیشه های هالیوودی هستی که نمی توانی همت و باکری و صیادشیرازی و آبشناسان و شیرودی و کاوه و بروجردی و کشوری و بابایی و دوران را بشناسی. گفتن از دفاع مقدس معرفت می خواهد. پس لطفا ساکت باش. اگر گوش نمی کنی ساکت باش تا مردان حماسه، خود روایت کنند از دفاع مقدس. بگذار زخم خوردگان عشق خود بگویند از تبار عقیدتی خویش و ...
و حرف آخر: این تلخ نویسی را بگذارید به حساب تلخ کام شدن بچه های جنگ از حرف های کلهر. بگذارید به حساب زخمی که این حرف ها مثل نمک بر آن ریخته می شود، بگذارید به حساب قصد قربت یک بسیجی که هنوز در گذشته زندگی می کند و ادبیات سیاست نمی داند... والسلام.