شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۰
چند روایت معتبر از یک زندگی

چند روایت معتبر از یک زندگی

روایت اول

الان که دارم این مطلبو می نویسم قلبم  ۲۵۵۰ بار در دقیقه می زنه و در حالت ریکاوری برای کسب آرامشه!! چند لحظه قبل وقتی نام کاربری و رمز عبورمو برای ورود به بخش مدیریت وبلاگم در سایت بلاگفا وارد کردم ، پیام آمد که کلمه عبور اشتباه است! چندین بار تکرار و تلاش و تغییر هم نتیجه ای نداد.در نهایت تصمیم گرفتم که درخواست کنم رمز عبور دوباره برایم ارسال شود.اما وقتی ایمیل اختصاصی که در ذهنم بود را زدم بلاگفا جواب داد :" نام کاربری یا ایمیل اختصاصی اشتباه است."

هر بار اینتر زدن و تلاش برای ورود یا گرفتن رمز عبور مجدد دور موتور قلبمو ۲ برابر افزایش می داد.در واقع منشا این موضوع هم بر می گشت به حدود ۲ سال قبل که یک وبلاگ نازنین داشتم با ۲ سال آرشیو و دقیقا در یک روز پاییزی پس از همچین ماجرایی فهمیدم که توسط دوستان عزیز "هکر" هک شده است.داشتم خودمو آماده پذیرش هک شدن وبلاگم می کردم که به ذهنم رسید  شاید ایمیل خصوصی را عوض کرده ام.به همین خاطر یک ایمیل دیگر را امتحان کردم و شد آنچه امیدوار بودم بشود.

الان خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی خوشحالم

به شکرانه این خوشحالی هم این پست را ثبت کردم.

روایت دوم

علاوه بر این خواستم بگویم که چند روزی است قصد دارم چند مطلب درباره "فیلم تهران من حراج " و "ماجرای پارک آب و آتش و خز بازی با توجه به اتفاقات دیروز پارک ملت مشهد" و ... بنویسم که مثل همه این روزها توفیق نمی شود.

امیدوارم حالا که موضع مطالبم را هم لو دادم تعهدی ایجاد شود که در اولین زمان ممکن بنگارم . . .

روایت سوم

امروز از ساعت ۸ صبح در به اصلاح ما "آفیش" یا همان برنامه خبری بودم و الآنم که ساعت ۲۰:۴۰ است و حدود ۴۵ دقیقه ای می شود از محل کار فارق شده ایم ، در حال آماده شدن برای تفریحات شبانه مجردانه همراه با دوستانیم.البته از نوع کاملــــــــــــــــــــــــاً سالم و اسلامیش .

آفیش اش از نوع طولانی با میزان فشار ۱۰۰ اتمسفر بود.یک مراسم با ۴ سخنرانی ؛ آیت الله آملی لاریجانی ، سردار نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفان ، آقای حسین شریعت مداری مدیر مسئول روزنامه وزین ، رفیع و ایضا شنیع (!) کیهان و رئیس سازمان بسیج اساتید.تازه شانس آوردیم سخنرانی آقای دانشجو لغو شد ! کسی که خبرنگار باشد می فهمد الان چه کشیده ایم ما.البته خوشبختانه قرار شد خبرش در صفحه سیاسی منتشر شود و این یعنی نیاز نیست سیر تا پیاز ماجرا را بنویسیم.


پس از نوشت نویس:

چند باری قصد داشتم خاطرات و ماجراهای روزانه کاری و بعضی وقت ها هم زندگی شخصی ام را بنویسم.اما همیشه با خودم می گفتم چه اهمیتی برای دیگران دارد و چرا باید وقت عده ای را حرام کنم.این بار اما نوشتم تا ببینم چه می شود . . .

نوشته شده توسط محسن هوشمند در 20:52 | | لينک به اين مطلب