دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۰
وقتي قلم تحقير مي شود ....

احساس ِ حقارت از قلمم مي بارد

از خودم

از روزهايم

از حرف هاي تكراري

و از نداشته هاي ِ جديد

دل گيرم

از تلاطمِ  انتظار

سرشارم

از عشق ِدر راه مانده

بي تابم

از روزهاي ِبي تكرار

لبريزم

از اين كه نميدانم به خاطره اي كه مي ماند دل خوش كنم

يا روزهايي كه در راه است

مي سوزم

و از تمام لحظه هاي ملس اين روزها

كه شكر وجودت

تمام طعم آن مي شود گاهي

مي خواهم

كه به پايان برسند

 

 پ . ن :

بعضی اوقات تلمبار حرف هایت به قدر یک کاخ میشود اما قلمت کوخی بیش نیست و تو مانده ای با احساس حقارتی دردناک از این که نمیتوانی حتی پاسخ بدهی به آن چه سرشاراست  از احساس و لبریز از زیبایی ...

 

پس از نوشت نویس:

روزی که این مطلبو نوشتم به شدت در تب می سوختم و امکان دارد بخشی از هزیان گویی های یک انسان تب دار در مطلب تاثیر گذاشته باشد .

نوشته شده توسط محسن هوشمند در 22:31 | | لينک به اين مطلب